" قاصدک "
قاصدک! هان، چه خبر آوردی؟
از کجا وز که خبر آوردی؟
خوش خبر باشی، اما، اما
گرد بام و در من
بیثمر میگردی
انتظار خبری نیست مرا
نه ز یاری نه ز دیار و دیاری باری
برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس
برو آنجا که تو را منتظرند
قاصدک
در دل من همه کورند و کرند
دست بردار ازین در وطن خویش غریب
قاصد تجربه های همه تلخ
با دلم میگوید
که دروغی تو، دروغ
که فریبی تو، فریب
قاصدک هان،
ولی... آخر... ای وای
راستی آیا رفتی با باد؟
با توام، آی! کجا رفتی؟ آی
راستی آیا جایی خبری هست هنوز؟
مانده خاکستر گرمی، جایی؟
در اجاقی طمع شعله نمیبندم...
خردک شرری هست هنوز؟
قاصدک
ابرهای همه عالم شب و روز
در دلم میگریند
مهدی اخوان ثالث
حیلی خوشحالم که بر گشتی البته چون کامنت بعدی رو زود تر از این کامنت گذاشتم تو اون کامنت دعوات کردم. ولی خیلی خوشحالم اگه وبلاگ منو بخونی متوجه می شی که برگشت تو همزمان شده با رفتن من. برگشت دوبارت رو تبریک می گم. راستی شعرش خیلی قشنگ بود خیلی حال کردم.
این شعر حرف دل ماست که به دلمونم نشست.
سلام. نمیدونی چندی خوشحال شدم که برگشتی. من که میدونم این شعرو برای من گذاشتی و منظورت منم. سعی میکنم به زودی بهتون سربزنم. البته قول میدم مزاحمتون نشم و آخر هفته بیام که خودمون باشیم. به وبلاگم سر بزن و برام بنویس که چی شده. لیلا اتاق گرفت یا نه؟ محبوب بالاخره رفت؟ با سکینه چه طور میگذرونی؟ میدونم که تو باهاش خوبی. مثل همیشه. مهربون و صبور. دلم براتون تنگ شده. شیپورچی و خرس قهوه ای. آخه روباه تنبل تنها چه کار میتونه بکنه؟ به عسل سلام برسون
عزیز دلم زوتر بیا پیشمون
سلام. خیلی قشنگ بود
ممنونم
مادرم می گوید دعا!
پدرم می گوید کتاب!
ومن خوب می دانم که زیباترین تعریف خدارا فقط می توان از زبان گلها شنید