بهترین لحظه های زندگی از نگاه چارلی چاپلین

- عاشق شدن
- آنقدر بخندی که دلت درد بگیره 

- بعد از اینکه از مسافرت برگشتی ببینی هزار تا نامه داری
- برای مسافرت به یک جای خوشگل بری
- به آهنگ مورد علاقت از رادیو گوش بدی
- به رختخواب بری و به صدای بارش بارون گوش بدی
- از حموم که اومدی بیرون ببینی حوله ات گرمه
- آخرین امتحانت رو پاس کنی
- کسی که معمولا زیاد نمی‌بینیش ولی دلت می‌خواد ببینیش بهت تلفن کنه
- توی شلواری که تو سال گذشته ازش استفاده نمی‌کردی پول پیدا کنی
- برای خودت تو آینه شکلک در بیاری و بهش بخندی
- تلفن نیمه شب داشته باشی که ساعتها هم طول بکشه
- بدون دلیل بخندی
- بطور تصادفی بشنوی که یک نفر داره از شما تعریف می‌کنه
- از خواب پاشی و ببینی که چند ساعت دیگه هم می‌تونی بخوابی
- آهنگی رو گوش کنی که شخص خاصی رو به یاد شما میاره
- عضو یک تیم باشی
- از بالای تپه به غروب خورشید نگاه کنی
- دوستای جدید پیدا کنی
- وقتی اونو میبینی دلت هری بریزه پایین
- لحظات خوبی رو با دوستانت سپری کنی
کسانی رو که دوستشون داری رو خوشحال ببینی
- یه دوست قدیمی رو دوباره ببینی و ببینی که فرقی نکرده
- عصر که شد کنار ساحل قدم بزنی
- یکی رو داشته باشی که بدونی دوستت داره
- یادت بیاد که دوستای احمقت چه کارهای احمقانه ای کردند و بخندی و بخندی و باز هم بخندی
- اینها بهترین لحظه‌های زندگی هستند
قدرشون رو بدونیم
زندگی یک مشکل نیست که باید حلش کرد بلکه یک هدیه است که باید ازش لذت برد


وقتی زندگی 100 دلیل برای گریه کردن به تو نشون میده
تو 1000 دلیل برای خندیدن به اون نشون بده ...
"چارلی‌ چاپلین"

نظرات 3 + ارسال نظر
سعید پنج‌شنبه 30 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 12:02 ب.ظ http://raheeshgh.blogsky.com

سلام فاطمه عزیز
از اینکه به وبلاگم سر زدی ممنون
از اینکه همشهری هم هستیم خیلی خوشحالم
من در شاهین شهر زندگی میکنم
من برای معرفی وبلاگ http://jennssi.blogsky.com هیچ منظوری ندارم
فقط برای اطلاع رسانی هست

شاید در سن من این حرف ها عجیب باشه ولی به خاطر مسایلی مجبور شدم
از نظر تبادل لینک من شما رو لینک کردم
باز هم به من سر بزن
سعید

سلام

من در مورد وبلاگ شما نظری ندادم و این طوری هم برداشت نکردم که شما منظور دارین اتفاقا من خودم به اطلاع رسانی جمعی اعتقاد دارم آموزش یک سری مسایل به طریقه درست باعث جلوگیری از دریافت آنها از منابع مشکوک می شود .

شاد و پیروز باشید.

pranc پنج‌شنبه 30 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 09:06 ب.ظ

بابا با امید. بابا چارلی چاپلین. بابا روحیه.هه هه هه هه .....

محبوب من به بعضیاش واقعا اعتقاد دارم به بعضیاش نه ولی بعضیاشو اصلا تجربه نکردم نمی تونستم حرفای چارلیو ناقص بنویسم.

دوست دارم

کوتلاس دوشنبه 4 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 11:41 ق.ظ

میبینم که ما چقدر خوشبختیم مخصوصا این یه تیکه؛ یادت بیاد که دوستای احمقت چه کارهای احمقانه ای کردند و بخندی و بخندی و باز هم بخندی
تو که نمیتونی این موضوع رو انکار کنی نه؟
خیلی زیاد حال کردم

دوست دارم به امید دیدار

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد