شاید بی عدالتی

امروز پنجشنبه توی آزمایشگاه نشسته بودم دیدم خانم بهرامی آبدارچی گروه اومد تو گفت چراغ روشن بوده اومدم سر بزنم خوشحالم کرد. رنگش به شدت زرد بود و تنش بی نهایت رنجور حالشو پرسیدم از خستگی کار گفت و از حقوق اندک از بی عدالتی ها و بی انصافی های صاحب کارها و پیمانکارها و اونقدر گفت و گفت و بعد رفت تا بازهم به کار نظافت برسه اومدم تو بی اختیار اشکم جاری شد راست می گفت قشر ضعیفی که هیچ وقت صداشونو هیشکی نمی شنوه اونایی که به خاطر یکسری مشکلات و مسائل دارن این طوری زحمت می کشن تا نون حلال در بیارن ولی یه عده... واقعا بی انصافیه

از خودم بدم اومد اگه منم بعدا بخوام این طوری بی تفاوت رد شم.

 

نظرات 2 + ارسال نظر
سعید پنج‌شنبه 30 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 10:58 ق.ظ http://jennssi.blogsky.com

سلام فاطمه جان
مطالب وبلاگت خوب و خواندنی هست
به وبلاگ من هم سری بزن
حلا هر کدوم که خواستی
فقط اگه نظرت رو درباره مطالب وبلاگ بگی خوشحال میشم

وبلاگ اول
http://jennssi.blogsky.com

وبلاگ دوم
http://raheeshgh.blogsky.com

منتظرت هستم
سعید

حتما در اولین فرصت

pranc پنج‌شنبه 30 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 09:04 ب.ظ http://opranc.blogfa.com

سلام فاطمه جونم خیلی وقته که دیگه وبلاگ بازی نگردم دلم برات تنگ شده آخه یه چند وقته که درست و حسابی ندیدمت. خیلی دلم می خواد یه روزی که هر دو دفاع کردیم بنشینیم و حرف بزنیم. راستش این حرفا دل من رو هم به درد آورد . خیلی متاثر شدم. انشاءالله خدا به همه این قشر زحمت کش صبر عطا کنه به منو تو هم همین طور.آخه ما یه کم کم طاقت هستیم. دیگه به وبلاگم سر نمی زنی؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد