رویا

رویا با من و لیلا خیلی حرف زد ساعت ها 

 

از قناعت تو زندگی حرف زد و گفت پول و لباس و... همه چی باید در حد خودش باشه با یه زندگی ساده هم می شه خوشبخت بود اون چیزی که مهمه تن سالم و دل خوشه اگه این دو تا رو نداشته باشید زندگی به چشمتون سیاهه . گفت آیا خدا رو به خاطر این دو تا نعمت خیلی بزرگ شکر می کنین؟ 

 

در مورد ارتباط برقرار کردن با دیگران به خصوص توی محیط کار برامون حرف زد که حدود آدم ها رو بشناسیم و برای هر کسی در حد خودش و با توجه به ظرفیتش وقت بذاریم گفت به نظر من آدم ها برای برقراری ارتباط زیاد لازم نیست که اتو کشیده و شسته رفته و مبادی آداب باشن. 

 

و در مورد همراه کردن دیگران با خود گفت همه ی انسان ها زیبایی  انرژی و شادی رو  به طور فطری دوس دارن و اگه شما این هارو به اونا بدین به طور حتم با شما همراه خواهند شد. 

 

به ما گفت که از دوستی ها استفاده کنین در جهت یاد گرفتن علم و دانش طرف مقابل  و دوستی خودشو اکرم رو مثال زد و گفت که چقدر از این دوستی در جهت یادگیری خودباوری و اعتماد به نفس استفاده کرده.  

 

رویا در مورد عدم تساوی ها و تضادهای طبقاتی صحبت کرد. اون گفت این تفاوت ها و تضادها باید وجود داشته باشه  و همین تضادهاست که باعث پیشرفت می شه .مثال زد که اگه ما  توی یک کشور نه توی یک شهر نه و توی یک روستای کوچک تساوی رو برقرار کنیم سنگ روی سنگ بند نیست. آدم ها برای انجام وظایف مختلف نیاز به موقعیت های متفاوت دارن پست های کلیدی باالتبع مزایا و حقوق بیشتری رو می طلبه. محیط کار خودشو مثال زد و گفت توی محیط کار  اگه با کسی که کارفرماست و سالهای سال خدمت کرده با منی که یک کارمند تازه و بدون تجربه هستم از لحاظ موقعیت و حقوق مساوی باشیم پس تکلیف تجربه کاری چی می شه؟

یاد یاران

سلام  

دو سه روزیه که رویا اومده پیشمون به یاد خاطرات تابستون و کارهای رویا که محبوب و مریم خوب الان میدونن. رویا دختر با نمکیه و من خیلی دوسش دارم. الان لیلا، پریسا و رویا هر سه تاشون شمالی حرف می زنن. به قول لیلا کلاس فشرده ی زبان مازندرانی برام گذاشتن به خاطر بک گراند قبلی من از لحجه ی شمالیو و این کلاس فشرده من تا 95% کاملا صحبتاشونو می فهمم. الانه که تاثیر لیسنینگو دارم درک میکنم. 

لپتاپم به خاطر استفاده باالاجبار از فلش و رودروایسی برخی دوستان به شدت ویروسی شده بود به حدی که دیگه قابل استفاده نبود از طرفی قند هم که دیگه کار نمیکرد من موندمو و دنیایی از ویروس و بیچارگی تا اینکه توفیق اجباری نصیبم شد و طی یک اقدام انتحاری ویندوزمو عوض کردم البته به کمک فاطمه دوستم. الان سون دارم خداکنه به لپتاپم بسازه. 

 

من موندمو یه پایان نامه ی نخونده استادم نمیخونه چیکار کنم اعصابم داغونه. 

 

نمره سمینار تخصصیم بالاخره بعد از 3 ماه خفت و خواری و التماس که به دلایل نا معلوم از طرف استاد راهنما ی عزیز رد نمی شد ، ثبت شد با نمره ی 6/19 ، استاد راهنمای  من که به شدت نسبت به من لطف دارن فرمودند سمینارت خیلی خوب بود از نظر بقیه اساتید 20 است ولی من بهت می دم 6/19 . اقبال منو می بینید اون 40 صدمو حلالش نمیکنم چون لایق 20 بودم .