گزارش

سلام  

امشب ثبت نام دکتری ۹۱ رو انجام دادم. 

به فرموده ژوپی اومدم تا حداقل از بچه ها بنویسم. عرفان که هفته ای ۳ روز میاد خونه ما از صبح تا بعد از ظهر. با حضور ایشون یعنی کل اختیارات خونه اعم از تلوزیون (صدای اون تا هر اندازه ای که صلاح بدونن)- ناهار- دعوت پسرکوچولوی همسایه به خونه و.... تحت کنترلشه. وقتی باشه ثانیه به ثانیه من و مامان و چک میکنه که داریم چکار می کنیم. به محض باز شدن لب تاپ می شینه جلوشو و می گه زود باش عکسا رو بیار ببینم (عکسای خونوادگی که بیش از ده هزار بار دیده و تحلیل کرده). این یعنی زندگی طعتیل. ( هنوز باور کنین نمیدونم طعتیل درسته یا تعطیل فک کنم دومی). وقتی لباس می پوشم  برم بیرون خیلی ناراحت می شه و قهر میکنه با وعده خوراکی باهام دوست میشه. روزایی که مامانش هست یا باباش پیششه میگم آخیش. ولی انگار خیلی بهش عادت کردیم. نبودش واقعا حس می شه. اگه بخوام شروع کنم برا درس خوندن باید برم کتابخونه چون اصلا عرفان جان اجازه نشستن سر درس و نمیده هم سر صداش خیلی زیاده هم خیلی وابستس.  

امیر حسین هم خوبه چه دنیایی دارن اینا. بهش حسودیم میشه وقتی شور و شوق کودکانشو می بینم از داشتن دوچرخه کورسی که تازه خریده. اسکیتش پیشرفت کرده و حالا دیگه اسپانسر داره. امشب میگفت می خوام عضو تیم تیراندازی با اسکیت بشم.انگار مسابقاتش بد عید شهر خودمون برگذار می شه.  

حالا خودم: جزوه هامو در آوردم ردیف کردم. صبحا از این هفته می رم کتابخونه.....

نظرات 2 + ارسال نظر
ژوپی دوشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 06:45 ب.ظ

آفرین
تصمیمت عالیه. با پشتکاری که از تو سراغ دارم حتما موفق میشی به امید خدا. تو نباید کم بیاری. هر طوری که هست. تلاش کن. زندگی همینه دیگه. زیاد به ناخوشیاش فکر نکن. عرفان چه بزرگ شده. راستی به امیر سلام برسون خیلی و بگو از
یشرفتاش خیلی خوشحال میشم و دوست دارم در کنار این اخبار خوب اخبار پیشرفت هاشو در در هم بشنوم. راستی میبینم که تو هم دیکتع ات ضعیفه اونوقت به امیر با این سن کمش گیر میدی که دیکته اش ضعیفه بچه. فکر کنم ژنتیکی دیکته هاتون خوب نیس. تعطیله. دوست دارم با همین دیکته ی ضعیفت. دلم برات تنگ شده و آرزوی موفقیت برات دارم:*

سلام عزیزم منم تورو خییییییییلی دوس دارم. ممنون بابت همه دلگرمیات. به امید دیدار که خیلی دلتنگتم

لیلا شنبه 8 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 05:16 ب.ظ

به سلامتی ایشالا..منم تقریبا درد تو رو دارم. ولی یه کمی کمتر.یعنی در هفته کمتر الهه و مهدی میان خونمون. خودمو با کلاس سرگرم کردم. گرگان هم میرم دنبال کارام هستم.این هفته میخوام برم پیش مدیر بهره برداری اداره گریه کنم..دیگه وقتشه که سیل اشکامو براش بریزم.ایشالا که جواب میده...چون واقعا خسته شدم از بدقولی شون..خدا کمک کنه تا من و همه دوس جونای عزیزم جواب بگیریم در همه زمینه ها..

سلام لیلی جونم دنبال کارات حتما باش خصوصا تو سابقه کاری هم داری دیگه بهونه اونا کمتر می شه. این مدت بیکاریت هم مطمئن باش فرصتی شد برای افزایش اطلاعاتت. همه چی درس می شه دوست دارم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد