فعلا بای

می خوام یه مدت وارد یه دوره رکود اینترنتی بشم. فعلا تا اطلاع ثانویه بای

اتمام

سلام  

 

من بالاخره دفاع کردم روز ۲۲ تیر ساعت ۸ صبح 

 

خدای خوب و مهربونم ممنونم و تورو شکر می کنم.

شب دفاعم شب خیلی آروم و شادی بود پیش دوستام بودم خوابگاه تهران. اونا خیلی بهم کمک کردن روز قبلش با مریم رفتیم اونجا. حامده عزیز خیلی بهم کمک کرد عصر دوشنبه با مریم و حامده رفتیم خرید دفاع. میوه شیرینی و سایر ضمایم و ملحقات. بچه ها خیلی بهم کمک کردن. همه چیز و به اونا واگذار کردم از پذیرایی  و رفت و آمد وفیلم برداری و خوشامدگوی و سالن و غیره. بنده های خدا خیلی زحمت کشیدن بچه های دعوتی از اینجا هم تقریبا همه اومدن. از لیلون عزیزم هم بابت همه کمک ها و حمایتاش ممنونم.

  

خیلی آروم و راحت ارائه دادم. داور خارجی سوال زیاد نپرسید وایراداتش بیشتر ویرایشی نگارشی بود. داور داخلی هم چرا پرسید که کمابیش جواب دادم. 

متن تشکرم هم اینطوری بود که اول از خدا تشکر کردم بعدش از پدر ومادر عزیز و سپس اساتید راهنما داور و نماینده تحصیلات تکمیلی. و در پایان از همه دوستان و عزیزانی که زحمت کشیده بودن و تشریف آوردن و ومنو خیلی خوشحال کردن. وبرای همشون آرزوی سلامتی  و موفقیت کردم. 

 

از ژوپی عزیز  و محبوب خوبم هم به خاطر دعاها و تماس ها و به قولی حمایت های راه دورشون بی نهایت ممنونم.

وای

بعد از هماهنگی های زیاد و کلی دردسر دفاع شد ۳ شنبه ساعت ۸ صبح. ساعتش خوب نیست همه خوابن کسی شرکت نمی کنه. ولی از بس عوض شد منم دیگه حرفی نزدم. استرس دارم ترسم شروع شده.  

مطالبم خیلی زیاده تقریبا نصف پاورپوینتمو ساختم حدود۱۱۰ تا اسلاید شد باید سرعت گفتنمو زیاد کنم. 

دوباره که پایان نامه رو ورق می زدم متوجه شدم که عنوان دو تا از جداولمو رو اشتباه نوشتم. دیگه رفته دست داور گفتم خدایا تو ستارالعیوبی داورا متوجه نشن. 

 

ببینم چی می شه دیگه. 

دوشنبه باید برم تهران هماهنگی سالن و خرید پذیرایی. 

یکشنبه پیش دفاعه. من فقط فردا رو وقت دارم کارمو حاضر کنم. 

 

ماه پیش دفاعه یکی از بچه های دکترا بوده می گن خیلی بهش گیر دادن منم می ترسم. 

هانیه دوستم می گفت دفاع تو این دانشگاه یعنی ۲۰ دقیقه از رو پاورپوینت خوندن پس دیگه نگران نباش. ولی بازم می ترسم. 

یکی دیگه از همکلاسیام می گفت نمره مهم نیست فقط به آزادی و رهایی از این زندون فکر کن.

هماهنگی

 

پایان نامه های من دیروز دست داور رفت. خدا کنه با عطوفت و مهربانی بخوننش. 

کارای هماهنگی بین اساتید چقدر سخته و مشکلات بین اونا بدتر. من با کلی مصیبت پیش معاون تحصیلات تکمیلی تاریخ ۳ شنبه هفته بعد ساعت ۳ رو گرفتم. استاد راهنما الان مخالفن و می گن هرچی اون بگه نیاید باشه اون گفته ساعت ۳ من نمیام  من یه ساعت دیگه میام. می گم آخه این وسط من چیکار کنم ایشون ۳ شنبه تا ساعت ۳ فرهنگستان تشریف دارن من بدون حضور معاون تحصیلات تکمیلی من چیکار کنم. 

از طرفی داور داخلی دیروز تماس گرفتن گفتن ساعت ۳ من پرواز به سمت شیراز دارم صبح میام. داور خارجی امروز فرموند که صبح نمی تونن بیان فقط ۳ به بعد. گیج شدم شدید. خدا بهشون انصاف بده دیگه خسته شدم.  

شروع مجدد

دوباره پیگیریامو برا دفا شروع کردم تا ببینم چی می شه. این دفعه دیگه توکل به خدا. اگه نشد می ره برا شهریور

تابستون

بعد از کنسلی دفا دیگه باید می رفتم تو فکر تابستون یه تابستون دیگه اونم تو این دانشگاه. 

ساعت های متوالی پشت اطاق معاونت برای گرفتن نامه خوابگاه تابستان. فعلا مجوز تا 20 تیر گرفتم . مارو از خوابگاه خودمون بلند میکنن میبرن خوابگاه1 .فردا اسباب کشی داریم خداا خودت کمک کن. و وضعیت فجیع خوابگاه تابستون اطاقای شلوغ 4 نفره. فعلا بدون کولر، آشپزی با اعمال شاقه، عصرا خرید رفتن و بدون سرویس وماشین و این راه طولانی که پیاده تا دم در بریم و با کلی خرید اعم از میوه و وسائل آشپزی.... و همه رو کول کنی و بیاری. محبوب درست تابستون پارسال ولی تو دفا کردی و دیدی که کار من به خاطر الطاف بی دریغ اساتید راهنما به تابستان دوم هم کشید و شاید سوم هم خواهد کشید. و از همه زیباتر گربه های تابستون که از شدت گرسنگی به  نون خالیه تو هم رحم نمی کنن و هم سفره تو می شن.  

 

مردم چشمم به خون آغشته شد                           در کجا این ظلم بر انسان کنند

قصه پر غصه من

دوباره برگ دیگری از ظلم اساتید این دانشگاه در زندگی من رقم خورد و شوک وحشتناکی به من وارد شد. الان که حالم کمی بهتره دارم می نویسم. فصل اول پایان نامه آذرماه نوشته و تحویل اساتید گرانقدر راهنما شد. ورژن جدید فصل اول با اصلاحات اساسی به همراه فصل دوم اسفند ماه دوباره تحویل شد. و من از بس گفتم تورو خدا این فصلای منو بخونین زبونم مو در آورد و چقدر بده که یه دانشجوی تحصیلات تکمیلیو این طوری دور سر بدوونن. خلاصه خونده نشد که نشد تا در نهایت پایان نامه تکمیل شده من خدمت اساتید برده شد ومن چقدر التماس کردم که من میخوام دفا کنم . استاد اولم گفت من ببرم خونه نمیخونم باید بیای پیشم بشینی تا بخونم. گفتم باشه یه هفته تمام هرروز صبح رفتم تهران و شب برگشتم تا بالاخره یک دور پایان نامه من خونده شد ( بماند که دردسرای تهران رفتن و شلوغیای مترو که آخرهفته احساس کردم تمام استخونای بدنم شکسته). حالا مونده بود استاد راهنمای دوم و گذر از ۱۰۰۰۰ خوان رستم. ایشون هم که اصولا در دسترس نیستن. بین این اوضاع و احوال که بارقه های امید من برای دفاع بیشتر شده بود بنده مجوز دفاعمو گرفتم و تاریخ دفاع من با تایید اساتید محترم دوشنبه ۱۴ تیر اعلام شد ومن در بین خوف و رجا از طرفی امید به دفاع داشتم و از طرفی چشمم از همکاری این اساتید آب نمیخورد می ترسیدم خلاصه پایان نامه رو تحویل استاد دوم دادم و با شادی و شعف مشغول تهیه پاورپوینت دفاع شدم . یکشنبه رفتم تا پایان ناممو تحویل بگیرم که به یک بار کوه امید و آرزوی من ویران شد پایان نامه ای که ۶ ترم از جونم براش مایه گذاشته بودم به طرز بسیار فجیعی توسط استادم مورد اهانت قرار گرفت. و تمام پایان نامه منو زیر سوال برد ( یکی نیست بگه مگه راهنمای من شما نبودید).  تمام ایرادهاشون الکی بود از من خواست نحوه نگارشمو عوض کنم منم قبول کردم هرچی براورد کردم دیدم کار یک روز بیشتر نبود ایرادش محتوایی نبود و به نظر خودم برای من که اولین ارائه پایان نامه بود کاملا طبیعی به نظر می رسید ولی متاسفانه با لحنی بسیار فجیع ابراز شد. 

اومدم اطاق تا حدی رفع کردم فرداش رفتم پیشش و گفتم حق من بعد از ۶ ترم این نبود من صبح تا شب توی اون آزمایشگاه کار کردم اون وقت شما به من تهمت کم کاری میزنین تمام رفرنسای من اوریجینال بود اونوقت شما به طرز بسیار بدی به من گفتید که رفرنسامو از بقالی سر کوچه گرفتم به نظر شمااین طرز برخورد درسته. و کلی صحبت دیگه و تنها جواب ایشون این بود که اخلاق من همینه ( از اولشم می دونستم که این طرز برخورد در این مجموعه اعم از کارمند و استاد بهتر از این نمیشه). استاد اولی هم که مثلا دو هفته قبل قرار  بود برای من نامه داور بنویسن الان دقیقا به مدت ۶ روزه که به هیچ عنوان جواب تلفن نمیدن مثلا من ۵ روز دیگه دفا دارم . 

فعلا همه چی کنسله.  و خیلی راحت تورو از سر خودشون باز می کنن و چه راحت ادعای دین و دیانت می کنن. صدای منو کی باید بشنوه؟ که به نظر من ضعیفترین دانشجوها ما تحصیلات تکمیلیا هستیم. چقدر دیگه دنبال دفا بدووم نمیدونم. همه انگیزه و انرژی من برای دفاع گرفته شد البته این اولین باری نبود که چنین بلایی سرم میومد.

حلالیت

خدایا همیشه به ما کمک کن تا خوب باشیم و اگر چنین نبودیم قدرت عذرخواهی را به ما بده 

 احساس قشنگی دارم امروز من و لیلا از یکی از بچه ها که میونه خوبی نداشتیم عذرخواهی کردیم پیشنهاد لیلا بود ممنونم لیلای خوبم 

 

حلالیت و عذر خواهی خیلی خوبه. 

 

خدارو شکر

ای روزگار فانی

حالا که فهمیدن داری میای دیگه باهات کاری ندارن . انگار نه انگار تا همین یکی دوروز قبل همش می گفتن بیا ولی حالا دیگه... 

 

خدای خوب و مهربونم به من رحم کن خواهش می کنم

ای خدای خوب و مهربون

سلام  

 

ای خدای خوب و مهربان تورو شکر می کنم با تمام وجودم گرچه از ادای شکر تو عاجزم ای خدای من تو مهربون و بزرگی و من نمیتوانم ذره ای شکر تورو به جا بیارم تو صبر کردن رو به من آموختی و توان اون رو به من دادی  

کار پایان نامه من تموم شد با همه زجرا و سختیاش و من پرینت نهاییشو گرفتم . مونده کارای دفام دعام کنین که به خوبی و بدون مشکل دفا کنم خیلی محتاجم دوستای خوبم

تشکر از خدا

اگر از شرایط زندگی خود راضی نیستید و یا اگر فکر می کنید همه چیز بر وفق مراد شما نیست بهتر است نگاهی به متن زیر بیندازید

به نکته‌هاى زیر توجه کنید:

اگر امروز صبح سالم از خواب برخاستید، قدر سلامتى خود را بدانید زیرا یک میلیون نفر تا یک هفته دیگر زنده نخواهند بود.

اگر تاکنون از آسیب‌هاى جنگ،

تنهایى در سلول زندان، عذاب شکنجه،

یا گرسنگى در امان بوده‌اید،

وضعیت شما از وضعیت ۵۰۰ میلیون نفر در دنیا بهتر است.

اگر می‌توانید بدون ترس از زندانى شدن یا مرگ، وارد مسجد (یا کلیسا) شوید، وضع شما از ٣ میلیون نفر در دنیا بهتر است.

اگر در یخچال شما خوراکى و غذا وجود دارد،

اگر کفش و لباس دارید،

اگر تختخواب و سرپناهى دارید،

در این صورت شما از ٧۵٪ مردم جهان ثروتمندتر هستید.

اگر در بانکى حساب دارید، و اگر در جیب‌تان پول دارید،

شما به ٨٪ مردم دنیا که چنین شرایطى دارند تعلّق دارید.

اگر شما این نوشته را می‌خوانید، از سه خوشبختى بهره‌مند هستید:

۱- یک کسى به فکر شما بوده است.

۲- شما به ۲۰۰ میلیون نفرى که قادر به خواندن نیستند تعلّق ندارید.

۳- و … شما جزو ١٪ از مردم دنیا هستید که کامپیوتر دارند.

به قول یکنفر:

         طورى کار کنید که انگار نیازى به پول ندارید،

   طورى عشق بورزید که انگار هرگز آزرده خاطر نشده‌اید،

          طورى برقصید که انگار هیچکس شما را نمی‌بیند،

          طورى آواز بخوانید که انگار هیچکس صداى شما را نمی‌شنود،

          و بالاخره طورى زندگى کنید که انگار زمین، بهشت است.

          و همیشه خدا را  شکر کنید

 

برگرفته از وبلاگ تشکر از خدا